loading...
کمی تا قسمتی جدی
مهدی اسماعیلی بازدید : 3 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

انیشتین برای رفتن به سخنرانی و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت.

راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان

حضور داشت به طوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود ! یک روز انیشتین در حالی که در راه

دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند.

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و اوجای انیشتین سخنرانی کندچرا که انیشتین

تنها در یک دانشگاه استاد بود ودر دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا

نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند.انیشتین قبول کرد،اما در مورد اینکه اگر پس از

سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند،کمی تردید داشت.

به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شدولی تصور انیشتین درست از آب در آمد.دانشجویان

در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.در این حین راننده با هوش گفت :سوالات

به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنه پاسخ دهد.سپس انیشتین از میان حضار

برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ دادبه حدی که باعث شگفتی حضار شد!!!

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 15
  • بازدید کلی : 209
  • کدهای اختصاصی

    دریافت کد وضعيت آب و هوا

    ابزار هدایت به بالای صفحه